موذن کوچک

معصومه ابوالحسنی، خبرنگار فرهنگی و اجتماعی جام جم البرز
هنوز اهالی روستای اسلام آباد گرمسار ، موذن کوچک مسجد محل را به یاد دارند که با صدای ملکوتی اش مردم را به ادای نماز دعوت می کرد. شهید ابراهیم رضوانی از پنج سالگی وارد برنامه های مذهبی شد. بعد از گذشت يكي دو سال ، به غير از اذان ، تكبير و اقامه نماز را هم آموخت و بعد از آمدن به کرج و سکونت خانواده در محله دولت آباد، با وجود مساجد و مكانهای بيشتر، به يادگيری قرآن و احكام دينی نيز پرداخت.
جنگ که آغاز شد ابراهیم سن وسالی نداشت، اما با شرکت در برنامه های بسیج خود را برای عزیمت به جبهه آماده می کرد. وقتي برای اولین بار ميخواست به جبهه برود ،شانزده ساله بود. آن قدر شور و شوق داشت که از شب قبل در مصلاي نماز جمعه خوابيد تا صبح جزء اولين نفرات اعزامی باشد. در آن جا نیز با صدایی دلنشینش دعای کمیل و توسل را سرمی داد. زمان مرخصی به خانه نرسيده به زیارت شهدای گلزار ميرفت و با گریه از آن ها می خواست که دعا کنند اوهم به آنها بپیوندد.
مادر هم از چشم های خیس ابراهیم به راز درونش آگاهی داشت. هنگامي كه به منطقه جنگی چنانه اعزام شد به لیوان شربت توی دست های مادراشاره کرد و گفت: دعا كن به من از آن شربتهای بهشتی بدهند و با آن ها مست شوم نه اين شربتهای دنيايی .
حس غريبی داشت .هر چند قدمی كه میرفت برمیگشت و به اهل خانواده نگاهی میكرد.
در محور چنانه تازه نماز جماعت ظهر تمام شده بود که صدای آژیر قرمز حمله هوایی دشمن در منطقه پیچید. باران بمب های خوشه ای از هر طرف می بارید. يكی از همان بمب ها در چند متری شهید ابراهیم رضوانی به زمین اصابت کرد و او را به آرزوی دیرینه اش یعنی شهادت رساند. چند روز بعد از شهادت با یک تشییع با شکوه پیکر پاک شهید ابراهیم رضوانی در گلزار شهدای چهارصددستگاه کرج به خاک سپرده شد.
یادش گرامی