ناخوداگاه

مرکز تولید احساسات و افکار ما ناخودآگاه ماست که همان کودک درون است، همان روح الهی، همان قلب و دل است همه این‌ها یکی هستند هرجا این‌ها رو به کار بردیم مساوی هم هستند.
 این توجه‌ها و باور‌ها در ناخودآگاه ما یک سری افکار و احساسات تولید می‌کنند آنهارا به خودآگاه ما می‌فرستند. باور چیست؟ این رفتار‌ها و حرف‌هایی که از کودکی از اطرافیانمان مثل: پدر، مادر، دوست، فامیل، مدرسه و تلویزیون شنده ایم. این‌ها همه‌ی دیده‌ها و شنیده‌های ما هستند که یک دیدی یک عقایدی را در مورد خودمان و زندگی به ما دادند.
مرکز تولید احساسات و افکار ما ناخودآگاه ماست که همان کودک درون است، همان روح الهی، همان قلب و دل است همه این‌ها یکی هستند هرجا این‌ها رو به کار بردیم مساوی هم هستند. این توجه‌ها و باور‌ها در ناخودآگاه ما یک سری افکار و احساسات تولید می‌کنند آنهارا به خودآگاه ما می‌فرستند. باور چیست؟ این رفتار‌ها و حرف‌هایی که از کودکی از اطرافیانمان مثل: پدر، مادر، دوست، فامیل، مدرسه و تلویزیون شنده ایم. این‌ها همه‌ی دیده‌ها و شنیده‌های ما هستند که یک دیدی یک عقایدی را در مورد خودمان و زندگی به ما دادند.
کد خبر: ۳۳۶۸

حالا مثال می‌زنیم به عنوان مثال فرض کنید کودکی در خانواده‌ای بوده است که تولد آن هیچ سالی یاد خانواده نبوده و به آن تبریک نمی‌گفتند، غذا برایش نگه نمی‌داشتند، در سر او می‌زدند، او را دعوا می‌کردند، کتک می‌زدند، به او می‌گفتند تو نادان هستی تو نمی‌توانی تو خنگی و فرصت جبران به آن نمی‌دادند.
این بچه در مورد خودش به این نتیجه می‌رسد که من انسانی بی‌ارزش و نالایق هستم و برعکس کودکی دیگر در خانواده دیگر بوده است که دائم به آن توجه محبت می‌شده. وقت می‌گذاشتند، تفریح می‌کردند خوب حرف می‌زدند، عشق بیشرط به آن می‌ورزیدند و ارزش و فرصت جبران به آن را می‌دادند و این بچه به این نتیجه می‌رسد که من انسانی لایق و ارزشمند و کافی هستم فارغ از اینکه زندگی بیرون از خانواده آن چگونه بوده است. این مثال در مورد دید ما به نسبت به خودمان هست و مثالی دیگر در مورد دید ما نسبت به زندگی می‌زنم مثلاً بچه‌ای در خانواده‌ای بزرگ شده است که پدر آن خانواده از صبح تا شب سر کار بوده و زحمت می‌کشیده، ولی آخر ماه هزینه‌های زندگی با حقوق و درآمد یکی نبوده پس اعتقاد این کودک این است که پول درآوردن کار خیلی سختی است و برعکس در خانواده دیگری کودک به چشم دیده است که پدرش با تلفن زدنی میلیارد‌ها میلیارد پول جابجا می‌کند و ذهنیت این کودک این است که پول درآوردن بسیار راحت می‌باشد.
معمولاً باور‌ها با تکرار این حرف‌ها و رفتار اطرافیان یعنی دیده‌ها و شنیده‌ها وارد ناخودآگاه ما می‌شود، ولی گاهی حتی یک حرف یا یک رفتار از سمت کسی که برای ما ارزش دارد باور خوب یا باور بد را در ناخودآگاه ما به صورت عمیق ایجاد می‌کند حالا یک نکته این باور‌ها در ناخودآگاه ما چه اهمیتی دارند این باور‌ها و افکار در ناخودآگاه ما فکر و احساس ما را تولید می‌کنند.
حالا از یک طرف این فکر و احساس در مرحله اول باعث تصمیم‌ها و انتخاب می‌شود و از طرف دیگر افکار، امواج الکترومغناطیس ایجاد می‌کنند و هورمون‌های شیمیایی در بدن ما آزاد می‌کنند این امواج و هورمون‌های شیمیایی هاله‌ای در اطراف ما ایجاد می‌کنند که ما را در یک فرکانس و مداری قرار می‌دهند که بر اساس آن یک سری انسان‌ها و شرایط را جذب می‌نماییم و در نهایت این تصمیم و انتخاب و عملکرد ما در کنار هم و جذب انسان‌ها و اوضاع و شرایط بیرونی در کنار هم، شرایط و نتایج زندگی ما را ایجاد می‌کنند پس به صورت خلاصه این توجهات و باور‌های ما، احساس و افکار درونی و در واقع در وهله اول آن حس و حال درونی ما را شکل می‌دهد و در وهله بعدی آن تصمیم‌ها و انتخابات و جذب‌هایی که انجام می‌دهیم نتایج زندگی ما را رقم می‌زند پس کسی که باور‌های منفی و مخرب دارد درون قلبش پر از احساس سنگینی و خستگی و در درون مغزش پر از انفجار و بی‌قراری دارد نتایج زندگیش هم نامطلوب است. پس در اینجا با این توضیحات به این نتیجه می‌رسیم که این وضعیت فکری و احساسی و احساسات درونی ما و این جهان بیرونی ما در حوزه‌های مختلف مانند: سلامتی، زیبایی، عشق و روابط، ثروت و شهرت و موفقیت شغلی ما، همه این‌ها آیینه افکار و باور‌های درونی ما در حوزه‌های مختلف هستند. اکنون ما تلاش می‌کنیم که بیرون خودمان را تغییر بدهیم در حالی که همان باور‌ها و توجهات قبلی را داریم مثل یک لکی که روی صورت ماست و ما در آئینه به خودمان نگاه می‌کنیم بعد به جای اینکه لکه را از صورت خودمان پاک کنیم که آن تصویر عوض شود، به آئینه چنگ می‌زنیم و این پروسه تقلای تغییر شرایط بیرونی (چون هرگز به نتیجه نمی‌رسد) موجب خستگی و حال بد بیشتر ما می‌شود. پس حالا که فهمیدیم این باور‌های ما و توجهات ما، شرایط زندگی ما را رقم می‌زنند یعنی این توجه و باور همیشه مساوی نتیجه است پس، از نتیجه زندگیمان در هر حوزه می‌شود به سلامت باورهایمان و نوع توجهاتمان در آن حوزه را برسیم. پس این مسئله را فهمیدم که جهان بیرون ما و آن وضعیت فکری و احساسی و حس و حال درونی ما بازتاب کامل باور‌ها و توجهات ماست. توضیح: ما انسان‌ها سه بعد داریم: ذهن، جسم، روح.
این سه بعد هیچ مشکلی ندارند و مشکل و تفاوت ما انسان‌ها در حس و حال درونی و نتایج زندگیمان، فقط آن ذهنیت یعنی آن باور‌های ماست که آن هم توسط دیده‌ها و شنیده‌ها و در واقع همان ورودی‌های ما شکل گرفته است. در واقع آن ذهنیت ما چیزی است که دیگران برای ما تعریف کردند و ساختند و از طرفی این انرژی‌هایی که این باور‌ها از طریق فکر و احساسی که در ناخودآگاه ما در هر لحظه تولید می‌شود به جهان ارسال میشود.
آن انرژی‌ها توسط ناخودآگاه تک تک موجودات عالم دریافت می‌شود و میزان جذابیت، روشنی بودن، مثبت بودن و مغناطیس فراوانی بودن ما را تعیین می‌کند. حتی وقتی ما صحبتم نمی‌کنیم و در سکوت هستیم این انرژی در هر لحظه در جهان منعکس می‌شود و قدرت جذب ما را تعیین می‌کند پس وقتی ما انسان‌ها شروع به کار کردن و تغییر باورهایمان می‌کنیم بعد از مدتی جنس این انرژی ارسالی ما به جهان تغییر می‌کند و میزان این جذابیت و انرژی درونی و نعمت‌های ما زیاد می‌شود و باورهایمان همان برنامه‌ریزی‌های ناخودآگاه ما هستند که به صورت خودکار نتایج زندگی ما را کنترل می‌کنند چه حس درونی ما چه از لحاظ میزان ثروت، سلامت و کیفیت روابط بیرونی تعیین می‌کنند.
مثلاً می‌بینیم یه جنس اتفاق مدام برای یک انسان تکرار می‌شود، طرف مکانش را تغییر می‌دهد، انسان‌های اطرافش را عوض می‌کند باز همان نتیجه را می‌گیرد، زیرا بدلیل اینکه باور‌های ناخودآگاهش سر جایش است و همیشه باید ریشه درست شود تا درخت میوه سالم دهد پس با دانسته‌های الانمان فهمیدیم همه ما انسان‌ها با هم برابریم یکی هستیم، ذهن و روح و جسم هیچ کداممان مشکلی ندارد و آن چیزی که در ما متفاوت است و نتایج متفاوت را رقم می‌زند باور‌های ما یعنی همان برنامه‌ریزی ناخودآگاه ماست کافیست ما این برنامه‌ریزی ناخودآگاهمان را عوض کنیم تا حس و حال درونی ما، جذابیت درونی ما و نتایج زندگی ما تغییر کند صرف نظر از خانواده و شرایطی که در کودکی تجربه کردیم. در واقع ما انسان‌ها مانند یک فلش هستیم فلش هیچ مشکلی ندارد بلکه اطلاعات داخل فلش مشکل دارد که همان باور‌های درونی و بیرونی ماست و متاسفانه، چون اکثریت انسان‌ها دنبال پاکسازی ناخودآگاه و باور‌های درونی نیستند و یا اگر هم هستند اصولی بلد نیستند که باور‌ها را چگونه پاک کنند به همین خاطر اکثراً حس و حال درونی منفی انرژی منفی نصیبشان می‌شود و جذابیت درونی پایین و نتایج بیرونی ضعیف دارند حتی اگر جذابیت ظاهری خوبی داشته، حس و حال درونی منفی که دارند باعث می‌شود که توانایی لذت برد، شاد بودن و حس خوب تجربه کردن با آن داشته‌هایشان را نداشته باشند. یک سوال: این باور‌ها که نتایج زندگی مارا رقم می‌زنند و حاصل ورودی‌هایی است که از رفتار و گفتار اطرافیان و جامعه به ما داده شده‌است. ما مقصر نیستم بلکه اطرافیان ناآگاه در ما باور‌های غلط ایجاد کرده‌اند، ولی کسی که رنج می‌کشد ما هستیم. این مسئله درست مثل این است که یک مهمانی به خانه‌ما می‌آید و خانه ما را کثیف می‌کند، بعد از رفتن مهمان‌ها انتظار ما برای تمیز کردن خانه از طرف مهمان‌ها بیهوده هست، قطعاً مهمان همچین کاری نمی‌کند، چون اگر خانه کثیف باشد ما در آن خانه زندگی می‌کنیم و طبیعتاً ما اذیت می‌شویم و ما مسئول صددرصد زندگی خودمان و باور‌هایی که سازنده این زندگی هستند، هستیم. باور مسئولیت پذیری باور بسیار بیسار مهمی است که باید در ما ساخته شود. باور سرنوشت‌ساز از آن جهت که هر باوری که در ما ساخته می‌شود حتماً مساوی تغییر رفتار و تغییر نتایج است پس اگر این باور در ما ساخته شود نتیجه آن این است که در هر شرایطی حتی سخت‌ترین شرایط هم که باشیم به این موضوع که جهان بیرون ۱۰۰ درصد آینه درون من است و من مسئول نتایج زندگی‌ام از طریق باور‌های ناخودآگاه زندگی هستم معتقد خواهیم بود و پس غر نمی‌زنیم به بیرون و تقلای تغییر زوری شرایط بیرونی نخواهیم داشت. اینجا جا دارد در مورد ذکر یونسیه توضیح دهم می‌گوید: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین فستجبنا له ونجیناه من الغم و کذالک ننجل مومنین
یونس وقتی در شکم نهنگ بود یعنی قرار گرفتن در یک شرایطی که بیرون آمدن از آن خیلی محال است، ولی گفت: لا اله الا انت کنت من الظالمین یعنی فرکانس من، ملاک من تو هستی. تو پاکی، عقاید تو درست است از این نظر که این مورد را با تو یکی نکردم، با تو مطابقت ندادم که همان جوری که تو می‌گویی بخواهم به یک موضوع از یک زاویه‌ای نگاه کنم حالا در آن زمان یونس مشکلش این بود که از هدایت مردم خسته شده بود و از شهر بیرون زد. پس گفت مشکل از من است و تو عقایدت درست است من باید عقایدم را با تو یکی می‌کردم. این در هر عقیده‌ای هر باوری کاربرد دارد وقتی یونس گفت که انی کنت من الظالمین یعنی من ظالم بودم من باید شرایط را تغییر می‌دادم باورهایم را پاک می‌کردم با تو یکی می‌کردم و خداوند فرمود: فستجببنا له الغم، او را از غم نجاتش دادیم و به همین شکل همه مومنین می‌توانیم از سخت‌ترین شرایطی که در آن گیر کردند و فکر می‌کنند که قفل شدند و نمی‌توانند از آن خارج شوند نجات می‌دهیم. پس این باور مسئولیت پذیری با تکرار این آیه بیشتر مشخص شد که چقدر مهم است و باید به مرحله عمیق شدن و تغییر رفتار و تغییر نتیجه در بیاید. یعنی ما غر نزنیم تقلا نکنیم و در نتیجه ما باید باور‌های مثبت را در درون خود بسازیم و باور‌های منفی را دور کنیم. چون واقعیتی که در زندگی ما وجود ندارد واقعیت زندگی ما باور‌ها و توجهات ما هستند و انسان ماشین اثبات باور‌ها و توجهاتش است واقعیتی در زندگی هیچ کسی وجود ندارد. واقعیت زندگی یک آدم با آدم دیگر در واقع واقعیت زندگی یک نفر و آن چیزیست که تجربه می‌کند تجربه یک نفر این است که زندگی زیباست و دیگری تجربه می‌کند که واقعیت زندگی سخت است، چون واقعیت زندگی هر کس در بزرگسالی نتیجه باور‌های آن در کودکی بوده، درست شده است و بازتاب آن توجهات عمیقش است. یک نکته هم بگویم: گاهی ما توجهمان به خواسته‌هایمان است، ولی به آن نمی‌رسیم چرا؟ چون، شرط رسیدن به خواسته‌ها این است که توجهات و باور‌های ما هم جهت باشند.
یعنی گاهی ما باوری خلاف توجهمان داریم که آن مثل ترمز عمل میکند، مثلاً من دوست دارم ثروتمند بشوم، اما باور بی‌ارزشی و نالایق بودن و ناکافی بودن دارم یا باور اینکه پول درآوردن سخت است یا باور اینکه امکان‌پذیر نیست. اگر من محدودیتی داشته باشم نمی‌توانم به یک خواسته‌ای برسم و مانند ترمز مانع رسیدن به آن هدف و خواسته می‌شود. و، اما نکته بعدی: اگر باور‌های ما تغییر کند ۱۰۰٪ نتیجه زندگی هم عوض می‌شود. ما روی باورمان کار می‌کنیم، ولی نتیجه عوض نشده یعنی هنوز آن باور در من عمیق و درونی نشده، در ناخودآگاه من ریشه‌دار نشده و من باید تکرار و تمرین کنم. نه اینکه بگم این قانون اشتباه است، این قوانین جهان هستی رو ببریم زیر سوال. حالا چگونه این باور‌ها را در ناخودآگاه تغییر بدهیم؟ روند تغییر باور‌ها در ناخودآگاه در اصل قورباغه آرام‌پز است و باید آرام آرام تعییر کند و از مسیر بطوری که خودش هم نفهمد تغییر کند و لذت ببرد وگرنه اگر به آن فشار بیاید و لذت نبرد یا سریع بخواهیم این پروسه را برایش انجام بدهیم، مقاومت نشان می‌دهد و ری اکشن نشان می‌دهد باید آرام آرام بطوری که نفهمد و لذت ببرد، تغییر کند. ناخودآگاه وظیفه‌اش این است که در برابر تغییر به خاطر حفظ بقای ما مقاومت کند و ما باید آرام آرام در طی مسیر لذت بخش با حوصله باور‌های ناخودآگاه خودمان را تغییر بدهیم و باید حوصله کرد و اگر بخواهیم عجله کنیم و به آن فشار بیاوریم، نتیجه عکس میدهد یعنی مقاومت می‌کند و اصلاً هم نمی‌توانیم باور‌ها را تغییر بدهیم.
اگر باور‌ها را به صورت عمیق تغییر ندهیم نتیجه عوض نمی‌شود. برای این مسئله باید صبر و حوصله داشت. اکنون به سراغ باورسازی می‌رویم برای اینکه توجه سازی و افکارسازی منفی توجهات فعلیمان برای ما ایجاد کردند را پاکسازی کنیم و باور‌های مثبت بسازیم، باید مطابق دستورالعمل زیر عمل کنیم:
مورد اول: اولین مورد کنترل ورودی‌های ذهن ماست که به تدریج این باور‌های منفی را کمرنگ کنیم و بتوانیم باور‌های جدید و مثبت و دلخواه را با تکرار در ناخودآگاهمان بسازیم و عمیق کنیم و ناخودآگاه خودمان را مجدداً برنامه‌ریزی کنیم.
حالا میخواهم در مورد کنترل ورودی ذهن جزئیات را بیان کنم البته من در فایل پاکسازی در گروه تلگرامی خود بصورت خلاصه وار یکسری موارد که واجب بوده را گفته‌ام و اکنون می‌خواهم با توضیحات و جزئیات بیشتری بازگو کنم. همانطور که گفتم فایل‌های قبلی مطالعه نشود و بگذاریم که این پروسه که جدیدتر و آپدیت است و نتیجه ۱۰۰ درصدی خودش را ایجاد میکند و فایل‌های دیگر از کانال‌های دیگر گوش داده نشود، ورودی‌های ذهن باید کم شود تا به ناخودآگاه فشار نیاید و این هم قبلاً گفتم که فقط ورودی منفی قرار نیست حذف شود کلاً مقداری از ورودی‌ها را کاهش می‌دهیم که ناخودآگاه مانند یک مریض در بستر استراحت کند تا شفا پیدا کند و ناخودآگاه مریض را در معرض بمباران قرار نمی‌دهیم که باید فرصت ترمیم داشته باشد و اکنون باید:
حذف و پاکسازی کانال‌ها وشبکه‌های خبری و منفی در تلگرام واتساپ اینستاگرام که محتوای منفی دارند، انجام دهیم و کلا کاهش ورودیها. صحبت‌های منفی با دیگران در هر جا ممنوع، سکوت. کلاً کمتر صحبت کنید، چون به ناخودآگاه فشار میاورد، انرژی حیاتی ارتعاش الهی را تحلیل می‌برد یادآور می‌شوم که سکوت هم نشان قدرت است و هم برنامه‌ریزی ناخودآگاهمان گاهی وقت‌ها که چیزی نمی‌گوییم و ساکت هستیم درست و دقیق پیش می‌رود و وقتی که سکوت نکنیم خراب می‌شود.
مورد بعدی: حرف‌های منفی، غر، گله، نق و غیبت ممنوع می‌باشد. قضاوت هر چیز منفی زبانی ممنوع. آرام و لطیف صحبت کنید. خشن و با عصبانیت چه در تنهایی خود چه با دیگران به هیچ عنوان صحبت نکنید، چرا که باعث می‌شود به روح الهی لطیف ما فشار آید و منفی کند. کار بعدی در مورد کنترل ورودی‌های ذهن این است که یک ساعت قبل خواب گوشی گردی ممنوع، چرا که آن زمان ساعت آلفا می‌باشد و دروازه‌های ناخودآگاه ما باز است و حیف است که آن مدت زمانی که می‌توانیم برای باورسازی و عمیق کردن باورهایمان در جهت تمرکز روی خواسته‌هایمان صرف کنیم، صرف گوشی گردی و وب‌گردی کنیم.
کار بعدی عدم توجه به ضعف‌ها و مشکلات خودمان و دیگران است. نباید به ناخواسته‌ها و نداشته‌های زندگی خودمان و دیگران به صورت روتین متمرکز بشیم. حالا در اینجا یک تمرین‌هایی هست یک وقت‌هایی ما مثلاً لازم است که این موارد را پاکسازی کنیم. حالا توجه نکردن به چه شکل است؟ یعنی قضاوت نکردن، فکر نکردن یعنی تهمت و غیبت و درد و دل و نق و غر، سیر کردن در خاطرات منفی گذشته ممنوع. حتی در موردش حرف هم نمی‌زنیم.
یک سری استثنا‌ها در تمرین پاکسازی وجود دارد (من در کانال خود توضیح داده‌ام) در روتین نباید در خاطرات گذشته خود که منفی هستند سیر کنیم و حرف بزنیم و دقت و تجسس در زندگی دیگران ممنوع که به این شکل است که ما به مشکلات زندگی خود و دیگران توجه نکنیم و به جای آن (در مورد کنترل ورودی ذهن) توجه به موارد مثبت است. یعنی توجه می‌کنیم به خاطرات مثبت گذشته و هر چیزی که ما را یاد آن بیندازد و در مورد آن صحبت می‌کنیم و آرزوی خود را سبد خواسته‌ها و آرزو‌ها قرار می‌دهیم و یا عکس آن را تصویر زمینه گوشی قرار می‌دهیم، مثلاً تحسین می‌کنیم یا خدا را شکر می‌گوییم و شکر خدای عمیق و یک نفس عمیق می‌کشیم و احساس عمیق قلبی را باید حس کنیم، تحسینش می‌کنیم، می‌گوییم که: داشتن ثروت چقدر خوب است، چقدر سالم بودن خوب است، چقدر زیبا بودن خوب است، چقدر داشتن یه شریک عاطفی خوب خوب است، چقدر داشتن اطرافیانی که سرشار از حس خوب هستند و سرشار از عشق بی‌شرط و پر انرژی هستند چقدر خوب است. خدا را شکر می‌کنیم وقتی مثلاً به آن خواسته‌ها به هر صورتی که ما یاد این خواسته‌هایمان میافتیم می‌گوییم: وای خدا را شکر، همین که تصورشم می‌کنیم توانایی این را داریم تصور کنیم خدا را شکر تجسم می‌کنیم، خدا را شکر می‌کنیم و از اعماق وجودمان باید شکرگزاری کنیم. یا مثلاً توجه می‌کنیم به نعمت‌ها، داشته‌ها، آن نکات مثبت خودمان و دیگران و به آن هم عشق میدهیم. چگونه عشق میدیم؟ با همان تحسین با همان شکرگزاری عمیق با همان حس خوبی که تجربه می‌کنیم. مثلاً بگوییم چقدر خوب است که فلانی صادق است، مهربان است، خوش قلب است، ثروتمند است، چقدر خوب است که من انقدر ثروتمندم، خدایا شکرت که فلانی صادقه ثروتمنده خدا رو شکرت که من صادقم، ثروتمندم. آن حس خوبی که تجربه می‌کنیم را از اعماق وجودمان حس کنیم توجه می‌کنیم به زیبایی‌های خودمان، دیگران، کل دنیا و هر چیز دیگه‌ای که حس و حال ما را خوب می‌کند با تحسین کردن با حس خوب دادن باشد. مثلاً چشم‌های قشنگی دارم، چقدر کلام قشنگی دارم، چقدر زیبا هستم؛ و هر چیز مثبتی که وجود دارد، تاکید و تحسین می‌کنیم و به هر حس خوبی که تجربه میکنیم شاخ و برگ دهیم از اعماق وجودمان حس کنیم. با توجه به دعای خیر و کمک‌هایی که به زندگی دیگران میکنم و مهمتر از دعایی که دستمان را بالا می‌بریم و در حق هرکسی دعا میکنیم، دعای عملی داشتن است یعنی من بخاطر اینکه مشکلی از آن فرد یا خطری رفع شود یا به خواسته‌ای برسد من یک قدمی در آن راستا برمی‌دارم مثل یک پیام حمایتگرانه دادن یا... که نیاز نیست خیلی قدم بزرگی هم باشد و این خیلی زیباست. جا دارد یادی از شعر حافظ کنیم ک می‌گوید:
حافظ وظیفه‌ی تو دعا گفتن است و بس
در بند آن نباش نشنیدی یا شنیدی
که این شنیدن و نشنیدن را به خداوند نمی‌گوید چون، این جهان هر انرژی بفرستیم دریافت میکند و سریعا جواب میدهد، بلکه به شنیدن و نشنیدن قلب آن فرد اشاره دارد. ما برای کسی که دعا میکنیم این نیست که حتما مستجاب شود و اثر کند بلکه بستگی به این دارد که چقدر خاک قلب آن فرد حاصلخیز باشد که بذر دعای ما در آن جوانه بزند و رشد کند پس نباید ناامید شد اگر در حق کسی کاری یا دعایی کردیم و جواب نداد. مورد بعدی توجه به زمان حال است که هرکاری که باعث شود که ما را از ناخودآگاه بیرون آورد و به ذهن هوشیار و زمان حال بیاورد و بخصوص آن‌هایی که در اول مسیر هستند و ذهنشان هرلحظه افکار و حس منفی تولید می‌کند، در ناخودآگاه خود مدت طولانی‌ای در حس منفی غرق می‌شود و برای رهایی از این کار چند پیشنهاد داریم:
مثلا بستن کش به دستمان که هر زمانی حس منفی و افکار منفی به سراغمان آمد آن کش را بکشیم و از آن افکار بیرون بیاییم. کار بعدی کار‌های خلاف عادت را انجام دادن است. مثلا نوشتن با دست مخالف، با چنگال غذا خوردن است.
کار‌های دیگر مثلاً: یادآوری کار و خصوصیت ذهن در همان لحظه است و به خود بگوییم ذهن منفی بی‌احساس است به هر ابعاد آنکه آگاه نیست با سیستم ترس برای حفاظت ما استفاده می‌کند، ذهن قضاوتگر است.
باید سریعا جمله برعکس آن را بگوییم مثلاً وقتی ذهن به بی‌پولی فکر می‌کند بگوییم: من لیاقت ثروتمند بودن را دارم یا زمانی که به بیماری فکر می‌کنیم بگوییم: من لیاقت سلامتی را دارم.
یا سوال کوانتومی میپرسیم. به اینگونه که برعکس فکر حال سوال میپرسیم مثلا اگر به فکر بی‌پولی هستیم بگوییم: وای اگر پولدار بشوم چه می‌شود و یا امثال این‌ها.
کار بعدی مشغول کردن خود به نوشتن است مثلاً همین فایل‌هایی که گوش می‌دهیم را بنویسیم و یا از کتاب‌های ۴ اثر از فلورانس عبارات کلیدی را انتخاب و شروع به نوشتن آن کنیم یا شروع به گوش کردن فایل‌های جدید می‌کنیم، چون که فایل‌های جدید نیاز به تمرکز دارد و فرصت رفتن به ناخودآگاه را نخواهیم داشت و ذهن را از ناخودآگاه بیرون می‌آورد و به ذهن هوشیار می‌برد و فرصت حس‌های منفی ناخودآگاه و افکار منفی را نمی‌دهد و این فرصت ندادن به غرق شدن در ناخودآگاه
اولاً اینکه از حس و حال منفی جلوگیری می‌کند و دوماً این موارد ورودی‌های مجدد برای ذهن ناخودآگاه هستند که با این کار‌ها اجازه ورود ورودی جدید به ذهن ناخودآگاه را نمی‌دهیم. تمامی این موارد برای مورد اول که کنترل ورودی‌های ذهن بود گفته شد.
مورد دوم: باور‌هایی در ما وجود دارد و برای رهایی از حس و افکار منفی فعلی که با آن‌ها درگیر هستیم و فشاری به قلب ما وارد میکند چه کنیم؟ راه‌هایی مانند آب نوشیدن زیاد در طول روز که باعث افزایش گردش خون در بدن و افزایش اکسیژن رسانی می‌شود و به سیستم تصفیه کمک می‌کند.
راه‌حل بعدی نفس عمیق کشیدن است که در طبیعت بسیار موثرتر است یا با آهنگ‌های مدیتیشنی که در کانال گذاشته شده و
کار بعدی تمرین صحبت با انرژی الهی و ارتعاش عظیم الهی در قلبمان است بصورتی که دستمان را روی قلبمان بگذاریم و ماساژ می‌دهیم و جملات عاشقتم و دوست دارم را می‌گوییم و از مدت زمان کم شروع میکنم و به ۱۵ دقیقه در روز می‌رسانیم و در مواقع لزوم با آهنگ یا با گریه به مدت کوتاه صحبت می‌کنیم که سبک شویم چرا که می‌گوییم او سبحان الله ربی و عظیم به الحمده است و تشکر میکنیم که تو بزرگترین پاک کننده احساسات هستی و ذکر استغفرالله ربی و اتوب علیک بگوییم و
کار بعدی رفتن به طبیعت و هوای آزاد است و دیدن رنگ سبز که بزرگترین رنگ شفادهنده ناخودآگاه است و ذکر یافتاح را تکرار می‌کنیم که حس گشایش مشکلات و گره‌ها را می‌دهد و
کار بعدی منع غذای غیرسالم است که علاوه بر تاثیر بر جسم بر ذهن هم تأثیرگذار است و خوردن سبزیجات و آب و مایعات با شیرینی کم است و
کار بعدی سجده برای پاکسازی بسیار موثر است و گوش دادن به قرآن و تکرار عبارات تاکیدی مثبت است و
کار بعدی آلفای آرامش است.
مورد سوم: مرحله پاکسازی افکار موجود که از باور‌های فعلی در خودآگاه آزاد می‌شود و به سر و ذهن فشار می‌آورد، است. اول از همه باید به خود یادآوری کرد که تمام این افکار، نجوا‌های منفی ذهن است و حاصل باور‌ها و ورودی‌ها و خاطراتی که دیگران در وجود ما کاشتند و به ما دادند، است و بگوییم خاصیت ذهن ما محدود و بی‌انصاف و قضاوتگرا است و خصلت ذهن این است که خوبی خود و دیگران را نمی‌بیند و موفقیت دیگران را بزرگ می‌کند و در مورد خود ضعف و شکست را بزرگ می‌کند که برای حفاظت ماست، حالا که ما این موارد را فهمیدیم از ذهن تشکر می‌کنیم، ولی این موارد را دائما در نظر خواهیم داشت که ذهن ب خلاف قلب به ناخودآگاه کل عالم متصل نیست و همه ابعادش را نمیداند و برای کسی که اول راه تغییر و پاکسازی ناخودآگاه است و ترس دارد، کمک گرفتن از ذهن کار مفیدی نیست، چون نمی‌تواند در این مورد یاری رساند. پس اول یادآوری می‌کنیم که این افکار حاصل ورودی دیگران است و دوم خاصیت ذهن را یادآوری می‌کنیم و سوم برای رهایی از فکر منفی کار‌هایی مانند: کش بستن به دست و کشیدن آن زمان شروع افکار منفی است که به زمان حال بیاییم و....
مرحله چهارم (اصلی):ساختن باور جدید در ناخودآگاه:اساس آن تکرار است و باور‌هایی که قرار است بسازیم به دو دسته تقسیم می‌شوند اعم از:باور نسبت به خودمان و باور نسبت به زندگی و ابعاد دیگرش. راه ساخت باور جدید:اولین مورد آگاهی گرفتن از فایل‌هایی که گوش می‌دهیم و می‌نویسیم و می‌خوانیم، دومین مورد فرکانسیک‌هایی که در پیاده‌روی گوش می‌دهیم، سومین مورد عمل آگاهانه به مواردی که در فرکانسیک‌ها گفته شده بصورتی که به ناخوداگاه فشار وارد نشود و آرام آرام انجام شود، مرحله آخر یاددادن و آموزش به دیگران است.
نکته نهایی:نتایج ما حاصل باور‌های ما نسبت به خودم و جهان و حاصل توجهات ما است و برای رسیدن به درجات عالی باید باور‌ها و توجهات در جهت هم باشند. ما در صورتی می‌توانیم باور درست بسازیم که روح الهی را بشناسیم و بگوییم روح الهی در قلب ماست چه در کلام چه در رفتار و می‌دانیم که ذهن ما به کل عالم وصل است و هرچیزی که برای غلبه بر مشکلات و موانع و حفاظت و رسیدن به ارزو‌ها و... نیاز داریم، توسط ذهن محیا می‌شود پس مطابق با مدل عشقی خودش با آن رفتار می‌کنیم که براساس رفاقت و صمیمیت و دادن حس ارزشمندی و حال خوب است و با نزدیک شدن به این نیروی ذهن، سایر باور‌های الهی بصورت اتوماتیک برای ما ساخته می‌شود پس ساخت باورالهی که رفرنس آن خداوند است، بدون شناخت و نزدیکی به روح الهی اصلا امکان پذیر نیست.
به قلم: دکتر شیوا باباپور
راه‌های ارتباطی کلینیک دکتر شیوا باباپور:
تماس شماره:
۰۹۳۷۳۵۰۰۵۵۹
۰۲۶۴۴۲۵۰۷۷۷
۰۲۶۴۴۲۵۴۳۸۳
صفحه اینستاگرام: www. Dr.SHIVABABAPOUR/ instagram.com
کانال تلگرام (آگاهی‌هایی در زمینه ذهن ناخودآگاه): T.me/agahi_shv
آدرس:
استان البرز، مِهستان (شهر جدید هشتگرد)، فاز یک، میدان شهرداری، خیابان ارکیده، ساختمان فدک، طبقه اول، واحد ۵
شنبه‌ها و سه شنبه‌ها ۱۶ الی ۱۹:۳۰
(سایر روز‌ها و ساعات با هماهنگی قبلی و رزرو نوبت)

newsQrCode
ارسال نظرات